-
NEW BLOG
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 02:08
http://nauseating-life.blogfa.com
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1384 05:02
هر کار کردم نتونستم ننویسم.چون بلاگ نویسی واقعا آرومم میکنه. دوباره مینویسم ولی دیگه توی این بلاگ اسکای نخواهم نوشت. این آدرس جدید بلاگ هست. http://nauseating-life.blogfa.com خداحافظ بلاگ اسکای
-
سفر
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 04:18
پس از لحظه های دراز بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید و نسیم سبزی تاروپود خفته ی مرا لرزاند. و هنوز من ریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودم که براه افتادم. پس از لحظه های دراز سایه ی دستی روی وجودم افتاد ولرزش انگشتانش بیدارم کرد. و هنوز من پرتو تنهای خودم را در ورطه ی تاریک درونم نیفکنده بودم که براه...
-
درس عبرت
جمعه 1 مهرماه سال 1384 18:29
با امروز ۳ روز شد... ۳ روز از بدترین روزهای زندگیم٬ روزهایی که فکر میکردم بهترین روزهای زندگیم هستند ولی جزوی از بدترینهاش بودن. بارها دوروبرم رو نگاه کردم ولی کسی رو ندیدم٬ بارها با تنهایی صحبت کردم٬ پوچی رو احساس کردم... این روزها در بزرگترین دفتر خاطراتم برای همیشه حک شد. آره...برای همیشه در ذهنم حک شد تا در آینده...
-
روزهای بی خاطره ۲
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 01:53
آلبوم کامل روزهای بی خاطره سیاوش برای دانلود آماده شد. تعریف کردن از سیاوش دیگه بسیار مسخره است... فقط میتونم بگم یکبار دیگه سیاوش اثری جاودانه منتشر کرد و به جرات میتونم بگم آهنگهای گریه کن و تصور کن به بزرگترین شاهکارهای آهنگهای موسیقی ایرانی اضافه شد. برای این هنرمند بزرگ هرجا که هست آرزوی سلامتی میکنم. آلبوم رو به...
-
روزهای بی خاطره
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 00:32
سیاوش قمیشی و روزهای بی خاطره خب حتما میدونید که سیاوش آلبوم جدیدش رو به زودی به بازار میده.... بعضی از آهنگ های این آلبوم به صورت ناقص پخش شده که برای دانلود گذاشتم. آهنگها در حدود ۱ دقیقه هست و کیفیت معمولی دارن. تاریخ اومدن آلبوم به صورت رسمی هم اول سپتامبر یعنی اول شهریور اعلام شده....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 02:45
من مهربانی را ستودم من با بدی پیکار کردم "پژمردن یک شاخه گل" را رنج بردم "مرگ قناری در قفس" را غصه خوردم وز غصه مردم٬ شبی صد بار مردم. شب های بی پایان نخفتم پیغام انسانها را به انسان گفتم. شاید که طوفانی گران بایست می بود تا برکند این اهریمنی ها. اما هنوز این مرد تنهای شکیبا با کوله بار شوق خود ره می سپارد تا از دل...
-
در گلستانه
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 16:59
دشت هایی چه فراخ! کوه هایی چه بلند! در گلستانه چه بوی علفی می آمد! من در این آبادی پی چیزی می گشتم: پی خوابی شاید٬ پی نوری٬ ریگی٬ لبخندی. لب آبی گیوه ها را کندم٬ و نشستم٬ پاها در آب: من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است! نکند اندوهی٬ سر رسد از پس کوه. چه کسی پشت درختان است؟ کودکان احساس! جای بازی اینجاست. زندگی...
-
غربت
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1384 15:32
ماه بالای سر آبادی است٬ اهل آبادی در خواب. نیمه شب باید باشد. دب اکبر آن است: دو وجب بالاتر از بام. آسمان آبی نیست٬ روز آبی بود. یاد من باشد فردا لب سلخ٬ طرحی از بزها بردارم٬ طرحی از جاروها٬ سایه هاشان در آب. یاد من باشد ٬ هر چه پروانه که می افتد در آب٬ زود از آب در آرم. یاد من باشد کاری نکنم٬ که به قانون زمین بر...
-
بر می گردیم
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 01:22
پائیز بود....عصر جمعه ی پائیز. قلبم نمی تپید و باورم به تهنیت مرگ شعری سروده بود. قلبم در پشت میله های زندان سینه ام از یاد رفته بود اما هنوز خاطره ای در عمیق من فریاد میکشید. برگ چنار خشکی از شاخه دور شد چرخید در فضا در زیر پای خسته ی من له شد. آیا دست بریده ی مردی بود؛ لبریز التماس؟ فریاد استخوانهایش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1384 02:26
دایره در اثبات تساوی شعاع های خود بر گرد مرکز خود خم مانده است. تا کی میتوان شعاع های دایره را به پیروی از یکدیگر محروم کرد. انتظار آزادی چندان غم انگیز است که حکاکی اعلامیه ی حقوق بشر بر دیوار کوره های آدم سوزی چرا که انسان آزاد به دنیا نمی آید که آزاد زندگی کند که آزاد بمیرد انسان دایره غم انگیزی ست که تکرار میشود.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1384 10:29
خب اینم یه جور آپدیته دیگه... یاهو مسنجر ۷ اومد....این طور که میگن مثل اینکه مشکل آفلاینا تو این ورژن حل شده... فکر نمیکنم که دیگه نیازی به معرفی داشته باشه....به نظرم ۹۹ ٪ کسایی که میان اینترنت استفاده میکنن دیگه...( البته تو ایران ) دانلود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 23:41
من به شهر تو سفر کردم٬ همین چند وقت پیش٬ چیزی در حدود یکی دو سال نوری پیش یا شاید هم پس٬دقیقا یادم نیست من در شهر تو : من آدمهایی را دیدم که برای زنده ماندن٬ جان می دادن !!! اسبی را دیدم که میگفت:خودمونیم٬ انسان حیوان نجیبیست!!! خری را دیدم که ورود ممنوع می رفت!!! مغازه ای را دیدم که روی سر درش نوشته بود:جوشکاری...
-
بدون شرح
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1384 23:54
عزیزان یک به یک رفتند.... --------------------------------------------- یک آهنگ بسیار قشنگ از معین که با حال و هوای این روزام خیلی همخونی داره.... دانلود
-
بهار
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 23:44
خب دوباره شروع کردم. اولین پست در سال ۸۴ رو با بی حالی تمام دارم مینویسم....خیلی خسته ام. اگه هم میبینید که یکم دیر آپدیت شد به همین دلیله... امیدوارم که تعطیلات عید به همه خوش گذشته باشه...برا من که از بهارش پیدا بود چه سالیه... خب از این به بعد سعی میکنم زود آپدیت کنم... فعلا به امید دیدار در ایرانی آزاد......
-
سال جدید
شنبه 29 اسفندماه سال 1383 20:31
خب این آخرین پستیه که توی سال ۸۳ میدم... ایندفعه دیگه میخوام خودم بنویسم. اول یه عذرخواهی کنم چون پست ایندفعه خیلی دیر شد...هم یکم تنبلی خودم بود همم تقصیره سرور بلاگ اسکای بود که چند روزی مشکل داشت...الحمدالله الان که درسته... خب امسال هم تموم شد...با همه خوبیا و بدیاش... واسه من که زیاد سال خوبی نبود...راستش خیلی...
-
پنجره تنهایی
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 01:03
من صدای نفس باغچه را میشنوم و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد. صدای صاف باز و بسته شدن تنهایی. و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق٬ وترک خوردن خودداری روح. صدای باران را روی پلک تر عشق٬ روی موسیقی غمناک بلوغ وصدای متلاشی شدن شیشه شادی در شب٬ پاره پاره شدن کاغذ زیبایی. یک آهنگ بسیار قشنگ از امید به نام باران توصیه میکنم...
-
دیروز...
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1383 18:05
چترها را باید بست٬ زیر باران باید رفت. فکر را٬ خاطره را٬ زیر باران باید برد. با همه مردم شهر زیر باران باید رفت. دوست را زیر باران باید دید. عشق را زیر باران باید جست. زیر باران باید بازی کرد. زیر باران باید چیز نوشت٬حرف زد٬ نیلوفر کاشت. زندگی تر شدن پی در پی٬ زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است . سهراب سپهری...
-
تنها
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 23:27
آدم تنها شنونده ای ندارد. جاده متروک آرامگاه گامهاست. جاده متروک در انتظار شنیدن صدای پا لحظه شماری می کند. عاشق تک درختی هستم که در انتهای جاده متروک روئیده است و در سکوت پنجره آرام نجوا میکند. گفتگویی بین نگاهم و چشمانت جریان دارد که به سکوت برگزار میشود. قلب عمری خون می گرید. شمع اشک میریزد و دود از جسد پروانه بلند...
-
لحظه ها
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1383 02:05
لحظه ها میگذرد. آنچه بگذشت٬ نمی آید باز قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز مثل این است که یک پرسش بی پاسخ بر لب سرد زمان ماسیده است. تند بر می خیزم تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز رنگ لذت دارد٬ آویزم آنچه میماند از این جهد به جای: خنده لحظه پنهان شده از چشمانم و آنچه بر پیکر او می ماند: نقش انگشتانم.
-
چرا؟
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1383 00:40
از دست دادن آرزویی دست نیافتنی و محال خود پیشرفت بزرگیست. ----------------------------------- بعد از آن محروم خواهی ماند از شادی و پرستوهای شادی خاطرت را ترک میگویند. و چه غمگین است و پر فریاد وحشت خالی لانه و چه تاریک است تنهایی. دیگر آنگه ابر غمها خیمه خواهد زد بر دلت این دره تاریک با چتر زمستانه که جرا این بودن؟...
-
زندگی
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 22:05
زندگی کوچه پر پیچ و بن بست است مرگ با زندگی همدست است زندگی مفهومیست در فهم زندگان حسرتیست در وهم مردگان زندگان عاشقانند ما چه دانیم زندگی چیست؟ تا به هنگامی٬ ندانیم عشق چیست؟ ...... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یک آهنگ بسیار قشنگ از آلبوم جدید Eminem خواننده محبوب رپ. ( البته...
-
صدایت را نمیشنوم
سهشنبه 29 دیماه سال 1383 23:50
من صدای نفس باغچه را می شنوم صدای صاف باز و بسته شدن پنجره تنهایی و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق و ترک خوردن خودداری روح. من صدای قدم خواهش را می شنوم صدای پای قانونی خون را در رگ. وصدای باران را روی پلک تر عشق روی موسیقی غمناک بلوغ وصدای متلاشی شدن شیشه شادی در شب پاره پاره شدن کاغذ زیبایی پر و خالی شدن کاسه غربت...
-
غمی غمناک
سهشنبه 22 دیماه سال 1383 00:34
شب سردیست و من افسرده. راه دوری است و پایی خسته. میکنم تنها از جاده عبور: دور ماندند ز من آدمها. سایه ای از سر دیوار گذشت٬ غمی افزود مرا بر غمها. مثل این است که شب نمناک است. دیگران را هم غم هست به دل٬ غم من لیک غمی غمناک است. ¤ سهراب سپهری ¤
-
عــــــشـــــق
دوشنبه 14 دیماه سال 1383 01:11
عشق. نامه ات به دستم رسید. من عطش روح تو را خوب میشناسم بزودی سیراب خواهد شد تو درست به لب دریاچه رسیده ای. فقط باید چشمانت را باز کنی و من میبینم که پلک ها دارند بالا می روند. آن وقت من با تو خواهم بود. همیشه با تو...پس نگران نباش... صبور باش و منتظر!!! سلام مرا به همه برسان...
-
شاهزاده کوچولو
شنبه 5 دیماه سال 1383 01:31
شازده کوچولویی بود که یک روز به سیاره غم انگیز ما آمد و دیگر هرگز سیاره کوچک و گل سرخ دوست داشتنی اش را ندید. او هر شب با روشن شدن فانوس ستاره کتابی کوچک دل تنهایی اش را بر میداشت ٬ در نی لبکی میگذاشت و آرام آرام مینواخت. شازده کوچولوی ما اهل دنیای آدم بزرگها نبود. آدم بزرگها انقدر قد کشیده اند که نه شازده کوچولو را...
-
ریشه در خاک
شنبه 28 آذرماه سال 1383 00:54
شعری از فریدون مشیری در پاسخ دوست وی که آزاده خواه بود و ایران را ترک کرد و فریدون را نیز تشویق به رفتن از وطن میکرد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ریشه در خاک تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و اشک من ترا بدرود خواهد گفت. نگاهت تلخ و افسرده است. تو با دست تهی با آن...
-
قفس
یکشنبه 22 آذرماه سال 1383 00:50
قفسی باید ساخت هر چه در دنیا گنجشک و قناری هست با پرستوها و کبوترها همه را باید یکجا به قفس انداخت روزگاریست که پرواز کبوترها در فضا ممنوع است که چرا به حریم حرم جت ها خصمانه تجاوز شده است. فریدون مشیری
-
راز گل سرخ
جمعه 13 آذرماه سال 1383 04:42
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم. پشت دانایی اردو بزنیم دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم. صبح ها وقتی خورشید در می آید متولد شویم. هیجان ها را پرواز دهیم آسمان را بنشانیم بین دو هجای هستی ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم. بار دانش را از دوش پرستو به زمین...
-
بگذر ز من
جمعه 6 آذرماه سال 1383 22:08
شامگاه است گل انداخته رخسار سپهر چه تماشاگه رنگینی آه... باز از بازی هر روزی مهر شعله ور بیشه ای از شرم و شراب است شفق گسترد خون بر افروخته و مست بر آنات غروب و چه زیبا و چه خوب ! ¤ مهدی اخوان ثالث ¤ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ واقعا حیفم اومد که...