کهکشان تنهایی

دانلود.عشق.سیاوش.بهروز وثوقی....

کهکشان تنهایی

دانلود.عشق.سیاوش.بهروز وثوقی....

احمد شاملو

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود بوسه است

و هر انسان برای هر انسان برادری ست.

روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.

و من آن روز را انتظار میکشم

حتی روزی که دیگر نباشم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احمد شاملو که این روزا دردم را خوب می فهمد.

زندگی

امشب خیلی چیزا فهمیدم

اینکه دزست زندگی کردن چقدر سخته

محبت کردن

دوست داشتن

و

از همه مهمتر عشق

که واقعا سخته.

امشب یکی از سخت ترین کارای زندگیمو کردم که هیچ وقت فراموش نمیکنم.

از دوستم چیزهایی یاد گرفتم که هیچ وقت نفهمیده بودم.

خوشحالم که دوستانی دارم که دوستم دارند.


سیاوش قمیشی

باز هم سیاوش

دیگه نمیدونم چی بگم در مورد سیاوش

واقعا کارش زیباست.

چون سیاوش کارش حرف نداره در موردش حرفی نمیزنم.

این کار زیبای سیاوشه که در سوگ مرحوم هایده می خونه (تصویری)

اشک ما رو که در آورد

دانلود



راهی رفتن است و بس

به جستجوی هم نفس

می بردش تا آسمان

عشق رهایی از قفس

 

با تشکر از دوست خوبم هانی که در بلاگ سیاوش سنگ تموم گذاشته.

آخ جون


الله ابهی

آخ جون دوباره بلاگ اسکای راه افتاد

داشتم دق می کردم.

به همه دوستان خوبم هم در بلاگ های دیگه تبریک میگم.

فلش

الله ابهی

یه فلش قشنگ در مورد آفرینش زمین

( خدا چی فکر میکرد و چی شد )

قصه ای از شب

شب ست.
شبی آرام و باران خورده و تاریک.
کنار شهر بی غم خفته غمگین کلبه ای مهجور.
فغانهای سگی ولگرد می آید به گوش از دور
بکرداری که گویی میشود نزدیک.

درون کومه ای کز سقف پیرش میتراود گاه و بیگاه قطره هایی زرد
زنی با کودکش خوابیده در آرامشی دلخواه.
دود بر چهره ی او گاه لبخندی
که گوید داستان از باغ رویای خوش آیندی.
نشسته شوهرش بیدار میگوید بخود در ساکت پر درد:
(( گذشت امروز فردا را چه باید کرد؟ ))

کنار دخمه غمگین
سگی با استخوانی خشک سر گرم است.
دو عابر در سکوت کوچه میگویند و میخندند
دل و سرشان به می یا گرمی انگیزی دگر گرم است.

شب ست.
شبی بیرحم و روح آسوده اما با سحر نزدیک
نمی گرید دگر در دخمه سقف پیر.
و لیکن چون شکست استخوانی خشک
بدندان سگی بیمار و از جان سیر
زنی در خواب میگرید.
نشسته شوهرش بیدار.
خیالش خسته چشمش تار.

مهدی اخوان ثالث