کهکشان تنهایی

دانلود.عشق.سیاوش.بهروز وثوقی....

کهکشان تنهایی

دانلود.عشق.سیاوش.بهروز وثوقی....

قصه ای از شب

شب ست.
شبی آرام و باران خورده و تاریک.
کنار شهر بی غم خفته غمگین کلبه ای مهجور.
فغانهای سگی ولگرد می آید به گوش از دور
بکرداری که گویی میشود نزدیک.

درون کومه ای کز سقف پیرش میتراود گاه و بیگاه قطره هایی زرد
زنی با کودکش خوابیده در آرامشی دلخواه.
دود بر چهره ی او گاه لبخندی
که گوید داستان از باغ رویای خوش آیندی.
نشسته شوهرش بیدار میگوید بخود در ساکت پر درد:
(( گذشت امروز فردا را چه باید کرد؟ ))

کنار دخمه غمگین
سگی با استخوانی خشک سر گرم است.
دو عابر در سکوت کوچه میگویند و میخندند
دل و سرشان به می یا گرمی انگیزی دگر گرم است.

شب ست.
شبی بیرحم و روح آسوده اما با سحر نزدیک
نمی گرید دگر در دخمه سقف پیر.
و لیکن چون شکست استخوانی خشک
بدندان سگی بیمار و از جان سیر
زنی در خواب میگرید.
نشسته شوهرش بیدار.
خیالش خسته چشمش تار.

مهدی اخوان ثالث

نظرات 2 + ارسال نظر
وفا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:55 ق.ظ

شعر قشنگی بود.........

وفا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:24 ب.ظ

یوهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد